جنون جاوید

باده بی باده منم ;جام توئی تو

Tuesday, September 29, 2009

افسوس

گاهی وقتها که به گذشته بر می گردم و خاطرات دوستان و دوستیهای سابق را توی ذهنم مرور می کنم و افسون نگاه های مهرآلود و محبت آمیز دوستیهایی را که تمام جسم و روح آدم را نه که می لرزوند بلکه به شدت می تکوند را به یاد می آورم برای مدتی عمیقا مجذوب آن خاطرات میشم و برای لحظاتی چند خلسه ای شیرین فرایم می گیرد
...
اما بلافاصله بعد از اینکه از گذشته میام بیرون و نگاهی به دور و برم در زمان حال میندازم تنها حسرت و اندوه بی پایانی است که ته دلم را به شدت چنگ می زند و آزارم می دهد
...
نمی دونم زمانه خراب شده یا آدمهای این زمانه ولی هرچه هست دیگر خبری از آن مهر و محبت های صادقانه و بی ریا نیست که نیست و هر که را دور و برت می بینی یا برای دزدی آمده است و یا تاجری است حسابگر و حرفه ای
!!!
دیگر خبری از آن دوست داشتن های خالصانه و صمیمانه نیست
دیگر کسی تو را برای خودت و بخاطر خودت نمی خواهد
و اصلا دیگر کسی کاری به کار تو و یا عشق و احساس و محبت ندارد
هیچ کسی نسبت به دوست خود احساس مسئولیتی ندارد
نه نگران آینده و مشکلات زندگی هم می شوند
و نه دلتنگ همدیگر
بلکه همه دنبال خواسته ها و منافع خودشان به سراغت می آیند و بلا فاصله پس از نیل به مقصود هم می روند دنبال ارضای نیازی دیگر توسط کسی دیگر
البته اگر اندکی حوصله کنی و منتظر بمانی تا تعارفات و لبخندهای تصنعی و واژگان کلیشه ایشان ته بکشد و سر حرف دلشان باز شود بالعیان و صد البته انگشت به دهان خواهی دید و خواهی شنید که خواسته ها و درخواستهای شیطانی و هوسهای حیوانی و در بهترین شرایط درخواستها جهت حل مشکلات روزمره شان شروع خواهد شد
...
دیگر نه خبری از آن همدردی های صمیمانه هست و نه اثری از همدلی و همراهی بی مزد و منت و نه احساس تعهدی بی توقع
...
همه از هم خواسته ای دارند حال به فراخور عقل وشعور و شخصیت و باز هم صد البته به مقتضای جنس و مقدار نیازهایشان که امیدوارند برایشان برآورده سازی آنهم هر چه سریعتر بهتر
البته خود همین عجله در رسیدن به مقاصد سخیف این به اصطلاح دوستهای امروزی خود داستان حیرت انگیز و تاسف بار دیگری است
...
نه عشق و علاقه واقعی در ارتباطات امروزی دیده می شود نه حتی حس و لطافت روحی و نه احترام و اعتنا به شخصیت های انسانی خود و طرف مقابل و نه حتی لذت و التذاذی که در آن رگه هایی از صداقت و صمیمیت و ذره ای احساس وصفا دیده شود
...
همه و همه غرق ریا و تظاهر و فریب و بدتر از همه دروغ و دریغ از حتی ذره ای احساس امنیت و آرامش از با هم بودن
!!!
تا چه رسد به نگاههای مست و عاشقانه در حضوری مالامال از خلوص و احساس و انرژی که نشاط و حیاتی آسمانی و معنوی به هر دو طرف می بخشد و هم وصال و هم هجرانش را فورانی از عشق و اشتیاق بی پایان جاوید ونورانی می سازد
...
فقط می توان گفت
افسوس
...

2 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home